آدم بودن :: عاشقانه ها

من اگر عاشقانه می نویسم

نه عاشم و نه معشوق کسی

فقط می نویسم تا عشق یاد قلبم بماند..

در این ژرفای دل کندن ها و عادت ها و هوس ها

فقط تمرین آدم بودن می کنم!

همین.....

۱ ۰
۹۲/۰۹/۰۵

آوای ظهور

نظرات (۳)

۰۷ آذر ۹۲ ، ۲۱:۳۲

محسن

salam

خبرت هست؟ که از خویش خبر نیست مرا / گذری کن که ز غم راه گذر نیست مرا
گر سرم در سر سودات رود نیست عجب / سر سوای تو دارم غم سر نیست مرا
بی رخت اشک همی بارم و گل می کارم / غیر از این کار کنون کار دگر نیست مرا

خیلی قشنگ بود.........

پاسخ:

سلام

ممنون از لطفتون

۰۸ آذر ۹۲ ، ۰۹:۰۵

محسن

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم

با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
(استاد شهریار)

پاسخ:

سلام

ممنون به خاطره شعره زیبایی که گذاشتید

۰۸ آذر ۹۲ ، ۰۹:۰۸

محسن

در دنیا فقط یک نفر وجود دارد که باید همیشه سعی کنید از او بهتر باشید
و آن کسی نیست جز گذشته ی خودتان . . .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

نام *

پست الکترونيک

سایت یا وبلاگ

پیام *

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، <strike> یا <s>، ، ، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، ، ، <a href="" title="">، ، <div align="">

کد امنیتی *

ارقام فارسی و انگلیسی پذیرفته می‌شوند

نظر بصورت خصوصی ارسال شود

پست الکترونیک برای عموم قابل مشاهده باشد

عاشقانه ها

عاشقانه ها

دلتنگی های من

سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی آه باران من سراپای وجودم آتش است پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی

خداحافظی

خدا

زجر

آدم بودن

نظرات (۳)

ارسال نظر

سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی

شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی

آه باران من سراپای وجودم آتش است

پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی